شیطونک

Simplicity is the ultimate sophistication

شیطونک

Simplicity is the ultimate sophistication

مراحل زندگی

زندگی سه مرحله دارد:
بی‌اراده متولد می‌شویم
بی‌اختیار زندگی می‌کنیم
بدون اینکه بخواهیم می‌میریم
حالا که داریم زندگی میکنیم و نمی‌تونیم در تولد و مرگ دخالتی داشته باشیم، اما بیایید آنطوردیگران را دوست داشته باشیم تا وقتی که برای همیشه می‌رویم خاطرمان در ذهنها و خاطره ‌ها باقی بماند... بیایید دلی رانشکنیم تا نشکنند دلمان را

من سکوت را از ادم حراف

صبر را از ادم نا ارام

و مهربانی را از ادم نا مهربان اموختم

و نمی دانم

چرا نسبت به این اموزگاران ناسپاس هستم!

احساس

باز گرد ای مهر تابان. روشن این کاشانه کن
زنده شوق پرفشاندن را در این پروانه کن

باز گرد ای ساقی پرشور بزم راستی
از می هستی و محبت لب بلیت پیمانه کن

باز گرد و بار دیگر ان هیا هوی مرا
اتشین تر دلنشین تر بر در میخانه کن

باز گرد و خلوت سرد مرا با یک نظر
رونقی شاهانه بخش و محفلی شاهانه کن

باز گرد ای برق رحمت اشک جانسوز مرا
در دل دریای هستی گوهری یکدانه کن

از کتاب معینی کرمانشاهی

نیاز معنوی

پاکترین لحظه ها ثانیه های نایابند *

زمانی ست که به چیزی دگر جز خود میندیشی

و آرام بر خدا زمزمه میکنی تا بیابد گمشده ای را

آن زمان تویی و آرزویی دگر

برای انسانی دگر

شاید که کسی هم برای تو

لحظه ای کوتاه آرزومند باشد و زمزمه وار

سخنی در با ب مسائل زندگی با همه دوستان

میدونید دوستان ,زندگی یعنی جمع متضاد ها,یعنی خوبیها و بدیها.زیبایی زندگی در پویایی اونه.در این که تلاش کنیم باشناخت و درک درست از اتفاقات تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم و به قولی با هوش بازی کنیم.تو این دنیا دو گروه انسان وجود داره مرد و زن.این بازیگران هر کدوم با مشخصات و کارکترهای خاص خودشون فیلمی به نام زندگی رو بازی میکنند.این فیلم از نظر هر کدوم از ما تفسیر تفاوتی داره,ولی چیزی که مسلمه اینه که کیفیت و زیبایی این فیلم بستگی به بازی ما داره و ابن ارتباط کاملا مستقیمه.فرق این فیلم با فیلمای دگه اینه که ما اینجا کاملا مختار و آزادیم که نقشمونو خودمون انتخاب کنیم و اون قسمتی که مربوط به ماست عمر ما نامیده میشه.پس این ما هستیم که هم کارگردانیم,هم تهیه کننده و هم بازیگر.پس اگه فیلم شما یه فیلم جنگی شد یا ترسناک شد یا عاشقانه یا یه فیلم سراسر غم و ماتم وخیانت و یا هر نوع دیگه مستقیما به فیلم نامه شما و کارگردانی شماربط داره اگه تواین فیلم همسرتون یا دوستتون به شما خیانت میکنه شما هم مسئول هستید اینوفراموش نکنید که هیچ چیز اتفاقی نیست.همه انسانها پاک و معصوم به دنیا میان و ما مسئول این باشیم که پاک و زیبا با یه دنیا شادی و خاطرات شیرین از دنیا برن.پس مراقب تمام حرکات و رفتارمون باشیم تا شاهد دیدن چیرایی که از آنها وحشت داربم نباشیم.این ما هستیم که دستمون رو به سمت غم,بیتفاوتی,عصبانیت.افسردگی,خیانت و یا مسئولیت,شادابی.,دوستی و عشق پیش میبربم.کافی از ابن به بعد به جای اینکه بگید چرا این اتفاق افتاد بگید چی شد ابن اتفاق افتاد.این چراغ مسئولیت و تعهد رو روشن میکنه.زندگی در دشت گلگون شقایقها ارزونی همه شما دوستان گرامی

تظاهر

پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست

پنجره ای نو

برداشت آدما از کارهای ما ممکن اونی نباشه که حقیقت بوده ولی با تغییر و گفتار موئثر و سادگی کلام و صداقت در اکثر موارد میشه نتیجه گرفت.و به قول سهراب روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد.در رگها ,نور خواهم ریخت.و صدا خواهم داد ,ای سبدهاتان پر خواب,سیب آورده ام,سیب سرخ خورشید...

اندر باب نوشته یک شاگرد

واقعا نمی دانم از این همه احساسی که به خرج دادی چگونه تشکر و قدردانی کنم ولی این رو می دونم یکبار دیگه از نبوغ و استعداد ذاتی خودت استفاده کردی و نوشته ای کوتاه و جامع رو در بهترین زمان ممکن اپدیت کردی.
ولی هنوز یادم نرفته که یکی بدهکار هستم ولی دارم تلاش می کنم که یک چیز خوب و کامل اماده کنم.

به امید موفقیت و سلامتی همه دوستان

رویای زندگی

زندگی هنر سوختن اکنون تا روشنی فرداست..زندگی هنر ساختن پنجره بر بیداری ست .. زندگی هنر یافتن روزنه در تاریکی ست .. زندگی گاهی آری به همین باریکی ست در همین نزدیکی ست وبرون آمدن تز خانه از گوچه بن بست زمستانی در صبح بهاری ست

اینگونه باش:

شاد اما دلسوز
ساده اما زیبا
مصمم اما بی خیال
متواضع اما سربلند
مهربان اما جدی
سبز اما بی ریا
عاشق اما عاقل

تمنای نگاه

بی آنکه راه بر تو ببندد نگاه من
ای آشنا گریختی از من گریختی
چون سایه ای که پرتو ماه آفرینش
پیوند خود ز ظلمت شب ها گسیختی

این جا مزار گمشده ی بوسه های تست
وان دورتر خیال تو بنشسته بی گناه
من مانده ام هنوز در این دشت بیکران
تا از چراغ چشم تو گیرم سراغ راه

دیدی نو به زندگی

زندگی را می توان در آ ب دید

میتوان تصویری ازآن کشید

میتوان با بلبلان همراه شد

رنگ گل را در دل پروانه دید

میتوان از زندگی پندی گرفت

میتوان آ زادگی را دوست داشت

زندگی را میتوا ن قبل از بهار

همچنان آب روان جاری کرد

میتوان زیر نگاه آ فتاب

زندگی را چون محبت گرم کرد

زندگی را میتوان با یک نگاه

دردل مردم همیشه جا گذاشت

میتوان از زندگی شعری نوشت

نقش زیبایی از آن در دست داشت

زندگی را میتوان همچون قلم

در دل دستان یک نقاش کشی

پاسخی به نظر یک بی نام و نشان

سلام به همه دوستان
از عنوانی که برای این نوشته انتخاب کردم پوزش می خوام
ولی این پاسخی است به شخص بی نام و نشانی که اظهار نظر می کند بدون اینکه خود را معرفی کند.

سفر برایم هیچ چیزبه جز دلتنگی ندارد. اما زندگی به من آموخت......... برای بهتر دیدن عظمت و شکوه هر چیز، باید قدری از آن دور شد.

حقیقت

آنگاه که زندگی همچون ترانه ای جاری می گردد شاد بودن آسان است اما ارزش انسان زمانی آشکار می گردد که در شرایط آشفته نیز لبخند به لب دارد

سلامی به یاد گذشته

هر چی آرزوی خوبه مال تو
هر چی که خاطره داریم مال من
اون روزای به یاد موندنی مال تو
این شب های بی قراری مال من
منم و حسرت با تو وا شدن
تویی و بدون من رها شدن
آخر غربت دنیاست مگه نه؟
اول دو راهی آشنا شدن
تو نگاه آخر تو آسمون خونه نشین بود
دل تو شکسته بودند
همه ی قصه همین بود
میتونستم با تو باشم مثل سایه مثل رویا
اما بیدارم و مثل تو
تنهای تنها

چند دیدگاه ..........

اسپانیایی ها میگن : "عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است
ایتالیایی ها میگن: "عشق یعنی ترس از دست دادن تو !"
ایرانی ها میگن : "عشق سوء تفاهمی است بین دو انسان که با یک ببخشید تمام میش