شبی مثل شقایق داغ بودم شبی با بلبلان در باغ بودم
کسی را درس شقایق را روان نیست کسی شبنم شناس ارغوان نیست
من اینجا حاصل زخمی عمیقم که در شهر شقایق هم غریبم
من بدنبال نگاهی میگردم که نگاهش آبی است در دلش داغ شقایق دارد
من بدنبال کسی میگردم که در کتاب هستی اش شعر بیداری انسان باشد